من شَی‌ما(نتیجه آقا عبدالرحیم)، در این لحظه‌ای که برای شما مینویسم(اسفند ۱۳۹۹) بیست و‌ شش سال دارم و در حال عینی کردن تصاویر کودکی‌ام هستم که پدر و مادرم(علی و زهرا) نقش پر رنگی در ساختش داشتند. اُرموز از دل این تصاویر بیرون آمده. تصاویری از پدری که در تمام کودکی‌ام او را در حال کاشت درخت در هر گوشه و کناری دیده ام و مادری که با دقت و جدییت بسیار، سعی در حفظ آن فضاها داشته. بین آن‌ها پیمان نانوشته‌ای است که بیست و هفت سال به آن پایبند مانده‌اند.

شکل‌گیری اُرموز از زمانی که مادر و پدرم تصمیم به احیای باغی که از طرف پدربزرگ مادری(آقا عبدالرحیم) به آن‌ها هدیه داده شد، رنگ بیشتری گرفت.
اُرموز بنا دارد دلیلی باشد برای کاهش شتاب زندگی و ترویج سبک کُند زیستی. اینگونه که با توجه به توان سرچشمه های میناب از آن‌ها برداشت کند و همینطور آگاهی خود را نسبت به حفظ تنوع زیستی و فرهنگ بومی میناب و همینطور راه‌های احیای آن، افزایش دهد و به این واسطه مردم را به طبیعت نزدیکتر کند.
یکی از تمرین‌هایی که در این مسیر داریم، حفظ بسته بندی محصولات در چرخه ی مصرف است.
گمانِ ما این بود/هست که طعم‌هایی که اینگونه کاشت، داشت،برداشت و فرآوری می‌شوند، توان آن را دارند که دل‌های زیادی را به هم نزدیک کند. و چه زیباست دیدنِ این همدلی‌ها.